پرستیدنی

یادداشت های من

پرستیدنی

یادداشت های من

همیشه اسم تو بوده اول و آخر حرفام

نمی دونم بگم من الان تازه شدم و احساس جوونی می کنم

یا این که یه سال احساس پیری می کنم


اما هر کدومشو که حساب کنی

دارم بزرگ میشم


این جمله قشنگ رو امروز خوندم


انسان هم دگردیسی دارد

پوست می اندازد ...

اما نتیجه، گاهی دیو می شود

نه پروانه !



خوب منم الان توی یه فرآیند دگردیسی هستم

این روزا کسی به کارم هیچ کاری نداره

منم سعی می کنم حواس هیچ کس رو پرت نکنم


پ.ن

۱. ممنون از همتون که توی تولدم تنهام نذاشتین

امیدوارم که زندگی برای همه توی روز تولد بهترینشو بده


۲. عاشق این شعر گوگوشم

------------------------------------------------


ای چراغ هر بهانه

از تو روشن ، از تو روشن

ای که حرفای قشنگت

منو آشتی داده با من

من و گنجشکای خونه

دیدنت عادتمونه

به هوای دیدن تو

پر می گیریم از تو لونه

باز میای که مثل هر روز

برامون دونه بپاشی

منو گنجشکا می میریم

تو اگه خونه نباشی


همیشه اسم تو بوده

اول و آخر حرفام

بس که اسم تو رو خوندم

بوی تو داره نفس هام

عطر حرفای قشنگت

عطر یک صحرا شقایق

تو همون شرمی که از اون

سرخه گونه های عاشق

شعر من رنگ چشاته

رنگ پاک بی ریایی

بهترین رنگی که دیدم

رنگ زرد کهربایی

من و گنجشکای خونه

دیدنت عادتمونه

به هوای دیدن تو

پر می گیریم از تو لونه

برای روز میلاد تن خود

از بچگی تا حالا عاشق خواب سر صبح بودم

سحرخیز هستم اما همیشه از خدا می پرسم چرا منو ساعت ۷ صبح به دنیا اوردی ؟


صبح که چشامو باز کردم ۲۶ سال از جلوی چشام رد شد.

دقیقا همون موقع بود که به دنیا اومدم

توی این ۲۶ سال چه کردم

به کجا رسیدم

همه خاطره های خوب و بد اومد تو ذهنم


تا اینجای زندگی رو خوب اومدم

به اون چیزایی که می خواستم نه کاملا

اما رسیدم

و جدی میگم برداشتم از خودم اینه :

به هر چی که توی زندگی بخوام قدرت اینو دارم که برسم


و تو

چون این وبلاگ رو واسه تو درست کردم

امسال تولدمو باهام نیستی

اما بزرگترین آرزومو امروز برای تو و موفقیت تو می کنم


خوشحالم که تو خوبی

خوشحالم که دوستای خوبی دارم

و خوسحالم که اومدم توی این دنیا



امروز واقعا ددپ

--------------------------------------------

برای روز میلاد تن خود

من آشفته رو تنها نذاری


برای دیدن باغ نگاهت

میون پیکر شب ها نذاری


همه تنهاییا با من رفیقن

منو در حسرت عشقت نذاری


برای روز میلاد تن خود

منو دور از دل و دیدت نذاری


دلم دلتنگه و مهرتو میخواد

دلم رو در پی غمها نذاری


میام تنها توی قلبت میشینم

من و قلبت رو جایی جانذاری


عزیزم جشن میلادت مبارک

منو اون سوی جشن دل نذاری

افسونگری ای افسانه من

چیزی به فردا نمونده

دارم روز شماری می کنم برای فردا


اما نمی دونم روزشماری برای چیش می کنم ؟


اتفاق خوبی قرار بیفته

آدما معمولا توی اولین سال تولدشون گریه می کنن

بقیشو می خندن

یعنی منم فردا می خندم ؟


پ.ن.

۱. ددپ

۲. خیلی خوشحالم

۳. ممنون بابت همه چی . ممنون



---------------------------------------


شیدای زمانم
رسوای جهانم
بی دلبر و بی دل
بی نام و نشانم
دامن مکش از من
بنشین که نه شاید
آن دل که سپردم
دیگر بستانم
آه ... آه
افسونگری ای افسانه من
افسانه دل دیوانه من
شوری و نویدی
در تیرگی شبهای سیه
ای روشنی کاشانه من
چون نور امیدی
در تیرگی شبهای سیه
ای روشنی کاشانه من
چون نور امیدی
شیدای زمانم
رسوای جهانم
بی دلبر و بی دل
بی نام و نشانم
دامن مکش از من
بنشین که نه شاید
آن دل که سپردم
دیگر بستانم
شمع ام که به جان
می سوزم
تا محفل دل افروزم
افسانه منم
افسانه عشقم
حال دل خود می دانم
گر لب ز سخن می دوزم
دیوانه منم دیوانه عشقم
پروا از غمها نکنم
پروانه ام و پروا نکنم
از آتش سوزان
من خود سر تا پا شررم
آتش کم زن بر بال و پرم
ای شمع فروزان
من خود سر تا پا شررم
آتش کم زن بر بال و پرم
ای شمع فروزان
شیدای زمانم
رسوای جهانم
بی دلبر و بی دل
بی نام و نشانم
دامن مکش از من
بنشین که نه شاید
آن دل که سپردم
دیگر بستانم

تو بزرگی مثل اون لحظه که بارون میزنه

خودمو خیلی با این پروژه ها درگیر کردم

شاید واسه اینه که کم می نویسم

شایدم....



-------------------------------------

تن تو ظهر تابستونو به یادم میاره

رنگ چشمای تو بارونو به یادم میاره

وقتی نیستی زندگیم فرقی با زندون نداره

قهر تو تلخی زندونو به یادم میاره

                                                      من نیازم تورو هر روز دیدنه

                                                     از لبت دوست دارم شنیدنه...

تو بزرگی مثل اون لحظه که بارون میزنه

تو همون خونی که هر لحظه تو رگ های منه

تو مث خواب گل سرخی لطیفی مث خواب

من همونم که اگه بی تو باشه جون میکنه

                                               من نیازم تو رو هر روز دیدنه

                                               از لبت دوست دارم شنیدنه...

تو مث وسوسه ی شکار یک شاپرکی

تو مث شوق رها کردن یک بادبادکی

تو همیشه مث یک قصه پر از حادثه ای

تو مث شادی خواب کردن یک عروسکی

                                              من نیازم تو رو هر روز دیدن

                                             از لبت دوست دارم شنیدنه...

fairytale

فکر کنم این ترانه رو روزی صد بار گوش می دم

یه دوست خوب اینو بهم داد


توی شرکت مدام هندزفری توی گوشمه و یه ثانیه هم قطع نمیشه

اما آرومم

به خاطر تلاشی که دارم می کنم

حس می کنم عمدا این کارو کردی

به هر حال بهم کمک کرده

اما منو دریاب

قبل از اینکه دیر بشه


-------------------------------------- این همون ترانه است مال Alexander Rybak

Years ago, when i was younger,
I kinda liked a girl I knew.
She was mine and we were sweethearts;
That was then, but then it's true.

CHORUS :

I'm in love with a fairytale
Even though it hurts.
'Cause I don't care if I lose my mind
I'm already cursed.

Every day we started fighting,
Every night we fell in love.
No one else could make me sadder,
But no one else could lift me high above.

I don't know what I was doing
When suddenly we fell apart.
Nowadays I cannot find her,
But when I do we'll get a brand new start.

CHORUS :

I'm in love with a fairytale
Even though it hurts.
'Cause I don't care if I lose my mind
I'm already cursed.

She's a fairytale, Yeaaah !
Even though it hurts.
'Cause I don't care if I lose my mind
I'm already cursed.