پرستیدنی

یادداشت های من

پرستیدنی

یادداشت های من

دیوانه رویت منم چه خواهی دگر از من

یه روز دیگه هم گذشت

و یه روز دیگه ی دیگه هم گذشت


در ظاهر بدون تو

اما در واقع با خود تو گذشت


این چند وقتی که اومد حس بودن رو تجربه نمی کنم

دارم هستن رو احساس می کنم


پریشب از کلاس که اومدم یه راست بچه ها رو بردم بیرون شهر واسه شام

یک بود برگشتیم و من فقط تونستم دوش بگیرم تا ۶ صبح پاشم

تقریبا زیر دوش داشت خوابم می برد

خوب ۱۰۰ صفحه عقب افتادم


دیشب هم از دانشجوهام امتحان میان ترم گرفتم

خیلی اذیت شدن چون واقعا سخت بود



اونا که اینجا نیستن اما می دونی که این شیوه منه

میان ترم رو وحشتناککک سخت می گیرم که واسه پایان ترم همه بخونن

اما پایان ترم رو خیلییی ساده می گیرم عوضش


دیشب رسیدم خونه واقعا خسته بودم

ما این کتابه هی داشت چشمک یزد

فکر نکنم ۷۵۰ صفحه بزرگ کمتر از چند کیلو باشه

یادته گفتی بازوهای پهنی دارم ؟

فکر کنم یکی از دلیلاش همین وزنه ها (کتابایی) باشه که روزی چند ساعت دستمه


هی اون کتابه چشمک می زد

هی من ناز میاوردم

هی چشمک از اون

ناز از من


تا اینکه مخمو زد و (البته تو هم بی تاثیر نبودی) برش داشتم

صد صفحه دیشب و خوندم و یه ۳۰ صفحه هم از پریشب

۷۰ تا به نفع تو

اما خوب جمعه فرصت خوبیه واسه جبران


نمی دونم کی خوابم برد اما دیشب از حموم که اومدم

حتی موهامم خشک نکردم

خوبیه موی لخت اینه که صبح که پا میشی همون مدلیه که دیشب بوده

راستی بهت گفته بودم من موهامو نه ژل می زنم نه سشوار ؟

همین خودشه هر چی که هست



و باز هم توی حسرت یه اس ام اس شب بخیر خوابیدم



پ.ن

این پست دیگه خیلی زندگی شخصی شد

نمی دونم چرا حس می کنم ایمیلامو از اونجایی که هستی هم چک می کنی

ددپ


----------------------------------------------


سیمین بری گل پیکری آری

از ماه و گل زیباتری آری

همچون پری افسونگری آری

دیوانه رویت منم چه خواهی دگر از من

سرگشته کویت منم نداری خبر از من

هرشب که مه بر آسمان

گردد عیان دامن کشان

گویم به او راز نهان

که با من چه ها کردی

به جانم جفا کردی

هم جان و هم جانانه ای اما

در دلبری افسانه ای اما

اما ز من بیگانه ای اما
آزرده ام خواهی چرا تو ای نوگل زیبا
افسرده ام خواهی چرا تو ای آفت دلها

عاشق کشی شوخی تو زیبایی
شیرین لبی اما دل آزاری
با ما سر جور و جفا داری
می سوزم از هجران تو نترسی ز آه من
دست من و دامان تو چه باشد گناه من

دارم ز تو نامهربان
شوقی به دل شوری به جان

می سوزم از سوز نهان

ز جانم چه می خواهی

نگاهی به من گاهی


یارب برس امشب به فریادم

من جان از آن نامهربان دادم

بیداد او برکنده بنیادم

گو ماه من در آسمان دمی چهره بنماید

تا شاهد امید من ز رخ پرده بگشاید

هرگز نخواستم که تو رو با کسی قسمت بکنم

و تو رفتی و هنوز 

سال ها هست که در گوش من آرام آرام 

خش خش گام تو تکرار کنان 

می دهد آزارم 

 

انگار سالهاست که رفتی 

و دلم هی بیشتر واست تنگ میشه 

 

اما احساس تنهایی نمی کنم 

چون تورو پیش خودم حس می کنم 

و می دونم که به زودی همو می بینیم 

 

امید زیباترین چیزیه که دارم 

 

 

 

چه دیر می گذره این روزا.... 

 

الان بایدبرم 100 صفحه انگلیسی حفظ کنم تا شب 

فکر کنم اگه این بار بذاری بشه 

 

می دونم خیلی های دیگه هم به ظاهر بی تابیتو می کنن و تنها نیستم 

اما من..... 

اینو گوش می دم همیشه 

----------------------------------------------- 

 

هرگز نخواستم که تو رو با کسی قسمت بکنم

یا از تو حتی با خودم یه لحظه صحبت بکنم

هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم

بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم

 

اونقدر ظریفی که با یک نگاه هرزه میشکنی

اما تو خلوت خودم تنها فقط مال منی

 

هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم

بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم


ترسم اینه که رو تنت جای نگاهم بمونه

یا روی تیشه چشات غبار آهم بمونه

ت 

و پاک و ساده مثل خواب حتی با بوسه میشکنی

شکل همه آرزوهام تجسم خواب منی

 

حتی با اینکه هیچکس مثل من عاشق تو نیست

پیش تو آینه چشام حقیره لایق تو نیست

حقیره لایق تو نیست


ای شب از رویای تو رنگین شده

شانه هایت را برای گریه کردن دوس دارم

شاید چون غم هایی رو به اندازه همه خستگی های من تحمل رکده
و فکر می کنم
میشه که بهش از ته دل اعتماد کرد
همون شانه رو می خوام
که باشه
که شبا تا صبح باهاش حرف بزنم و حس کنم الان سرم روس شونشه
که وقیح بشم تا حد ممکن
و اون از وقاحتم لذت ببره

که من به زندگی لبخند بزنم
و اون به من

و بهش بگم که دوست دارم
واون باز هم بخنده

چه شبی بود
اهههههههههههههه
باز شارژ گوشی تموم شد


پ.ن.  ناراحت میشی وقتی میگم با فروغ فرخزاد صکث داشتم ؟

---------------------------------------------


ای شب از رویای تو رنگین شده


سینه از عطر توام سنگین شده


ای بروی چشم من گسترده خویش


شادیم بخشیده از اندوه بیش


همچو بارانی که شوید جسم خاک


هستیم زالودگی ها کرده پاک


ای تپش های تن سوزان من


آتشی در سایه مزگان من


ای ز گندمزارها سرشارتر


ای ز زرین شاخه ها پربارتر


ای در بگشوده بر خورشید ها


در هجوم ظلمت تردیدها


با توام دیگر ز دردی بیم نیست


هست اگر جز درد خوشبختیم نیست


این دل تنگ من و این بار نور؟


هایهوی زندگی در قعر گور؟


 


ای دو چشمانت چمنزاران من


داغ چشمت خورده بر چشمان من


پیش ازینت گرکه در خود داشتم


هر کسی را تو نمی انگاشتم


 


درد تاریکیست درد  خواستن


رفتن و بیهوده خود را کاستن


سر نهادن بر سیه دل سینه ها


سینه آلبودن به چرک کینه ها


در نوازش نیش ماران یافتن


زهر در لبخند یاران یافتن


زر نهادن در کف طرارها


گم شدن در پهنه بازارها


 


آه ای با جان من آمیخته


ای مرا از گور من انگیخته


چون ستاره با دو بال زرنشان


آمده از دوردست آسمان


از تو تنهائیم خاموشی گرفت


پیکرم بو هم آغوشی گرفت


 جوی خشک سینه ام را آب تو


بستر رگهام را سیلاب تو


در جهانیاینچنین سرد وسیاه


با قدمهایت قدمهایم براه


 


ای بزیر پوستم پنهان شده


همچو خون در پوستم جوشان شده


گیسویم را از نوازش سوخته


گونه هایم از هرم خواهش سوخته


آه ای بیگانه با پیراهنم


آشنای سبزه زاران تنم


آه ای روشن طلوع بی غروب


آفتاب سرزمین های جنوب


آه ای از سحر شاداب تر


از بهاران تازه تر سیراب تر


عشق دیگر نیست این . این خیرگیست


چلچراغی در سکوت وتیرگیست


عشق چون در سینه ام بیدار شد


از طلب پا تا سرم ایثار شد


این دگر من نیستم من نیستم


حیف از آن عمری که با من زیستم


ای لبانم بوسه گاه بوسه ات


خیره چشمانم براه بوسه ات


ای تشنج های لذت در تنم


ای خطوط  پیکرت پیراهنم


آه می خواهم که بشکافم زهم


شادیم یکدم بیالاید به غم


آه می خواهم که برخیزم زجای


همچو ابری اشک ریزم هایهای


 


این دل تنگ من واین دود عود؟


در شبستان زخمه های چنگ و رود؟


این فضای خالی و پروازها؟


این شب خاموش واین آوازها؟


ای نگاهت لای لای سحربار


گاهوار کودکان بی قرار


ای نفسهایت نسیم نیمخواب


شسته از من لرزه های اضطراب


خفته در لبخند فرداهای من


رفته تا اعماق دنیاهای من


 


ای مرا با شور وشعر آمیخته


اینهمه آتش به شعرم ریخته


چون تب عشقم چنین افروختی


لاجرم شعرم به آتش سوختی

سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا برجاست

و ... 

همیشه به این به چشم یه شروع نگاه می کنم 

و نه یه پایان 

 

زیباترین لحظه هایی رو که همیشه منتظرش بودم 

رسیده بود و می رسه و خواهد رسید 

 

حتی این بار خداحافظی هم سخت نبود دیگه 

امیدم زیادی بالا رفته 

و اینو دوس دارم 

 

مدت ها بود تنها چیزی که داشتم تلاش بود و تلاش 

شاید الان دارم مزد همونارو میگییرم 

و مزد وفاداری 

 

این روزها بیشتر حس مردانگی می کنم

و حس بودن 

 

گاهی زیاد گاهی زیادتر 

اما همیشه دلم برایت تنگ است 

 

همان قصه دیو و دلبریم 

که کم کم دل من شروع به آب شدن می کند 

 

و من..... 

 

شاید همون رویای کودکی باشه که برگشتی 

رویایی که هیچ چیز سیاه و بدی توش نبود 

 

حالا که از تلاش نتیجه خوبی گرفتم تلاشمو بیشتر و بیشتر می کنم 

 

شاید نتونم همونی شم که می خوای 

اما می تونم همونی شم که باید بشم 

 

و من دیدم ... 

 

زیباتر از همیشه بودی 

و مرا خوشبخت تر از همیشه کردی 

آنقدر داغ بودم 

که سرمای تکه های یخ نیز 

تنها مرا بیشتر آتش می زد 

پری کوچک قصه های من 

تو اکنون هستی و  

رخ می نمایی 

 

و من دیدمت.... 

 

سلام 

------------------------------------ 

 

سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا برجاست

سلام بر روی ماه تو، عزیز دل سلام از ماست

 

تو یک رویای کوتاهی دعای هر سحرگاهی

شدم خواب عشقت چون مرا اینگونه میخواهی

 

من آن خاموش خاموشم که با شادی نمی جوشم

ندارم هیچ گناهی جز که از تو چشم نمی پوشم

 

تو غم در شکل آوازی شکوه اوج پروازی

نداری هیچ گناهی جز که بر من دل نمی بازی

 

مرا دیوانه می خواهی ز خود بیگانه میخواهی

مرا دلباخته چون مجنون ز من افسانه میخواهی

 

شدم بیگانه با هستی ز خود بیخود تر از مستی

نگاهم کن نگاهم کن شدم هر آنچه می خواستی

 

بکش دل را شهامت کن مرا از غصه راحت کن

شدم انگشت نمای خلق مرا تو درس عبرت کن

 

بکن حرف مرا باور نیابی از من عاشق تر

نمی ترسم من از اقرار گذشت آب از سرم دیگر

 

سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا برجاست

سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام از ماست

منو حالا نوازش کن که این فرصت نره از دست

بهم گفتی خیلی وقته آپ نکردم 

منم قول دادم که آپ کنم 

 

خوشحالم که قراره به زودی ببینمت 

حرف واسه گفتن زیاده و زمان هم منتظره که مس باد رد شه 

 

فکرش هم آدمو یه جوری می کنه 

 

باشه که یه روزی بقیه این پست رو میام و رو در رو میگم 

 ... 

ددپ 

---------------------------------------------- 

 


منو حالا نوازش کن که این فرصت نره از دست 

شاید این آخرین باره که این احساس زیبا هست

منو حالا نوازش کن همین حالا که تب دارم

اگه لمسم کنی شاید به دنیای تو برگردم

 

هنوزم میشه عاشق بود تو باشی کاره سختی نیست

بدون مرز با من باش اگر چه دیگه وقتی نیست

نبینم این دَم رفتن تو چشمات غصه میشینه

همه اشکاتو میبوسم میدونم قسمتم اینه