پرستیدنی

یادداشت های من

پرستیدنی

یادداشت های من

خدا حافظ همین حالا

این وبلاگ اپ نمی شود 

مثل صاحبش 

 

الا یا ایها اساقی ادر کاسا وناولها 

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها 

 

خداحافظ ذیبا 

 

------------------------------------ 

 

خدا حافظ همین حالا،همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین،به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو می دید
اگه گفتم خداحافظ، نه اینکه رفتنت ساده است
نه اینکه می­شه باور کرد دوباره آخر جاده است
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها
بدونی بی تو و با تو همینه رسم این دنیا

اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره

فاطمه، فاطمه، فاطمه جان! کاش می‌شد اینجا بودی و به جای نوشتن یک بار به چشمات نگاه می‌کردم، ما خیلی حرفامونو با چشمامون می‌گفتیم، بعید می‌دونم این چند خط همه‌ حرفای منو بزنه... فاطمه! انتظار ندارم اینا به من حق بدن، فقط کافیه منو بفهمن...


- مونولوگی کوتاه از آژانس شیشه ای




----------------------------


کوه و میذارم رو دوشم
رخت هر جنگو می پوشم
موجو از دریا می گیرم
شیره ی سنگو می دوشم
میارم ماهو تو خونه
می گیرم بادو نشونه
همه ی خاک زمینو
می شمارم دونه به دونه

اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره
اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره

دنیا رو کولم می گیرم
روزی صد دفعه می میرم
می کنم ستاره ها رو
جلوی چشات می گیرم
چشات حرمت زمینه
یه قشنگ نازنینه
تا اگه می خوای نذارم
هیچ کسی تو رو ببینه


اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره

اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره

چشم ماهو در میارم
یه نبردبون میارم
عکس چشمتو می گیرم
جای چشم اون میزارم
آفتابو ورش می دارم
واسه چشمات در میذارم
از چشات آینه می سازم
با خودم برات میارم

اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره
اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره

اگه از حادثه سرشارم و از فاجعه لبریز

گاهی در عین دور بودن

حرف های بزگی می زنی

آنقدر بزرگ که از همینجا دیده میشود


هنوز حرف هایت بوی حرکت می دهد

کمر به شکستن کمر غرور من بسته ای

و غرورم چادر ماندن به کمرش بسته


می دانم مدتی است که نمی خوانی ام

نوشتن سخت تر شده است


------------------------------------------------------



اگه بودم شده نابود اگه سبزم شده پاییز
اگه از حادثه سرشارم و از فاجعه لبریز
اگه زخمی و خرابم اگه بی تابم و خسته
اگه باد بی ترحم زده ساقمو شکسته

من مثل یه برگم بی تو رفیق مرگم
من خزونم تو خود فصل بهارون
من مثل کویرم تو دست خاک اسیرم
چکه کن رو تن این تشنه ی بارون

اگه تلخم مثل گریه اگه تنهام، اگه تاریک
اگه از ترانه دورم اگه با مرثیه نزدیک
اگه ناباوره چشمام تو تماشای تو مونده
اگه اون نگاه اول من و پای تو نشونده

من مثل یه برگم بی تو رفیق مرگم
من خزونم تو خود فصل بهارون
من مثل کویرم تو دست خاک اسیرم
چکه کن رو تن این تشنه ی بارون