-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 اسفندماه سال 1388 08:19
و اما امروز از اینکه این قدر من عاشق توام و تو عاشق دیگری و دیگری نیز ... خسته که نه (چون مرد خسته نمیشه) اما آرامشی و می خوام که من دارم به دنبالش می دوم و اون از من فرار می کنه فقط وقتایی که باهام حرف می زنی این آرامش تو چنگمه پ. ن. نمی دونم بالاخره بهش بگم که دوسش دارم یا نه اگه منو پس زد چی ؟
-
لیسن
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1388 13:46
گوش کن یه حس غریبی داره تورو فریاد می زنه اونم درست زمانی که همه فکرت جای دیگه است فرداش می فهمی که کاملا احساس میشدی اون حس داره تورو فریاد می کشه فقط گوش کن
-
د.د.پ
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1388 09:07
شعر های تو متولد می شوند و شعرهای من در آرزوی خوانده شدن می میرند. زیبای من. هر شب در خلوت تنهایی ام تو را جشن می گیرم شاید که این بار بدون دعوت خلوتم را بهم بزنی و من برای ویران شدن خلوتم انتظار می کشم پ. ن. این بار واقعا د.د.پ
-
لویالتی کامل
دوشنبه 17 اسفندماه سال 1388 12:29
بالاخره بعد از کلی صبر اوکی شد که بتونیم توی خونشون با هم تنها باشیم بیرون همو دیدیم نزدیک خونشون سوار شدم و حرکتکردیم بعد از طی مراحل امنیتی خیلی آروم و آهسته رفتیم تو مستقیم رفتیم توی اتاق خوابش طبق معمول تخت به این خوبی رو ول کردیم و روی زمین دراز کشیدیم هیچ عجله ای نداشتیم خیلی آروم مشغول شدیم تازه گرم شده بودیم...
-
چایلد
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1388 11:55
به یاد حرفهایی که هیچ وقت نزدیم به یاد نوشته هایی که هرگز نخواندی و به یاد کودکی هایی که با هم نداشتیم دوستت دارم پ . ن. اوین باری که منو خواست به دوستش معرفی کرد مونده بود چی گه. گفت دوست دوران بچگیمه اونقدر با این جملش حال کردم که اگه حتی میگفت این عشقمه اون همه حال نمی کردم
-
اپولوجی
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1388 08:27
من اینجا در حضور همه کسایی که به وبلاگم سر می زنن همیشه به وبلاگم اومدن و دیگه نمیان وبعدها به وبلاگم خواهند اومد و همه کسایی که هیچ وقت به وبلاگ من نخواهند اومد از تو عذرخواهی می کنم و امیدوارم که روزی منو ببخشی (برخی تو)
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 اسفندماه سال 1388 12:04
صبح که میومدم هنوز هوا نم بارون دیشبی رو داشت. نمی دوم با این همه آسفالت کشی که شهرداری محترم انجام میده من همیشه عادت دارم از همون یه تیکه خاکی برم. شایددوسدارم ازم کفشام گلی بشه توی راه طبق معمول گوشیمو روشن کردمو و منتظر موندم بعد این سه روز لابد کلی اس ام اس میاد اما دریغ از یکی. فقط همون شهرداری محترم یه اس ام اس...
-
لویال همیشگی
شنبه 15 اسفندماه سال 1388 08:38
با هم باشیم یا نه این وبلاگ هست تا وقتی که من هستم و تو هستی لبخند تو همان عیدی است که همیشه منتظر گرفتنش بودم لبخند تو کامل کننده رویای خوشبختی است و لب های تو همان شاهراه صورتی رنگی است که ا خندیدنت هر روز در آن غرق می شوم کاش هیچ کسی برای نجات من اینجا نیاید. پ. ن : دلم برای دست پختت لک زده
-
پایان یک وفاداری غریبانه
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1388 08:01
دیشب... رفت اونم درست وقتی که همه چی داشت درست میشد نمی دونم دیگه این وبلاگ رو ببندم یا ادامه بدم
-
امشب... لویال بودم
یکشنبه 9 اسفندماه سال 1388 09:20
معمولا رپ و متال کمتر گوش میدم دیشب تاصبح همینجور که مقاله می نوشتم همه آهنگای شهیار قنبری و دور کردم اما این آهنگ حس قشنگی بهم داد تا اخرش فقط گوش دادم و چیزی ننوشتم اون شب تاصبح واسه من بودی امیدوارم خوشت بیاد ازاین... امشب چشمان دخترک جوانی که لبخند شهو الود مردی را پذیرفت تا صبح بیدار است امشب مردی که بر دستان...
-
لویال به معنای تمام
شنبه 8 اسفندماه سال 1388 08:40
عاشق شدن... گاهی به خود عشق شک می کنم احساس می کنم قدرت تصادف از عشق بیشتر عشق شاید یکی از نوه ها و یا نبیره های تقدیر باشه به هر حال این تصادف شد و من دیدمش و حالا ... واسش مبارزه می کنم تا انتها اصلا هم کم نمیارم کمکم کن... من همیشه یه تکیه گاه محکم برات می مونم حالا بیشتر چون که من لویال هستم
-
پاسخ لویال به یه دوست جدید اما بزرگ
پنجشنبه 6 اسفندماه سال 1388 13:22
نه من مشکل انتظار ندارم کسی که من می خوام گاهی بی تابیمو می کنه گاهی بی حوصلم میشه و گاهی هم واسش در اولویت هایی قرار می گیرم که نمی دونم کجا هستم اما دوسم داره من رابطم روی دوشم نیست که سنگین باشه من دارم روی دوش این رابطه بزرگ میشم و پیشرفت می کنم و انتظار ... خوب واژه قشنگی نیست اما باهاش انس گرفتم دلم یه دشتی رو...
-
سالیتود
چهارشنبه 5 اسفندماه سال 1388 08:54
دو روز نبودم دو روز بون اینکه سیر ببینمت بدون اینکه باهات حرف بزنم و با یه شیطونیه کوچیک تو تا اوج برم اونجا هر دختری که ازم سوال می کرد فکر می کردم تویی اونجا خیلی سرم شلوغ بود اما همش تو دلم با تو حرف می دم گاهی باهات عشق بازی می کردم گاهی غرغر می کردمو گاهی هم سر به سرت می ذاشتم اما هر جوری که بود نبودی و من مس...
-
لویال .... همیشه لویال
یکشنبه 2 اسفندماه سال 1388 11:12
فکرشو بکن همه مقدمات رو چیده باشی همه چی هم عالی ژیش رفته باشه فقط منتظری که اون حرفی که می خوای بزنه منتظر میمونی صبر می کنی وقتش که شد بر می گرده فقط می گه که نمی تونم برم تو وبلاگم...می خوام آپ کنم آخه اون همه حرف من زدم جوابش این بود ؟؟؟؟؟
-
شب...صبح
یکشنبه 2 اسفندماه سال 1388 08:33
شب با تمام لبخند های مادرگونه اش منو تو را در یکدیگر غرق می کند و صبح باز هم برای هم غریبه ایم
-
تنهایی ...چقدر با لویال هم خانواده است
شنبه 1 اسفندماه سال 1388 10:10
از صبح دارم این شعرو با خودم تکرار می کنم من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بد آهنگ است بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟ بازم میگی که دیوونه ام می دونم اما واقعا همه چی اینجا اهنگش بده یه صدا می خوام که با گفتن اسمم آرومم کنه ددپ (با حالت الان بخون)
-
تقدیم به ناراحتی های یک فرشته...
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1388 13:32
آن شب دلم گرفت , از پوچی خیال آن شب یکی شدم , با لحظه محال دردی به نام تو , من را فرا گرفت دردی به رنگ یاد , در لحظه ملال در من ترانه ای بی انتها شدی در من رمیده ای , مانند یک غزال تنها زبان من , در پیش چشم تو اشکی است بی صدا , از چشمه ای زلال امید ماندنت , هر روز می رود یک عمر گم شدم , در لحظه های حال از شوق بی کسی ,...
-
منت کشی
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1388 12:54
خدا استعداد منت کشی رو هم توی ما نذاشته که لا اقل بتونیم دل کسی رو اگه می شکنیم دوباره بدستش بیاریم
-
لویال تپل
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1388 08:10
همیشه فکر می کردی که خیلی می دونی همیشه هم دوس داشتی که یه آدم بزرگ بشی الان بزرگ شدی اما بازم خیلی نمی دونی فقط دوس داری تظاهر کنی که آدم بدی هستی با اینکه واقعا خوبی راستی آدما عاشق خوبی می شن نه بدی توام بگرد دنبال خوبیای خودت کم کم عاشق خودت می شی پ.ن: دیشب ورزش نرفتی. شام خوردی و شکلات هم خوردی تپلی بشی از...
-
آروم...آروم
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1388 11:09
امروز صبحم با تو شروع شد آرومه آروم احساسم داره منفجر میشه آرومه آروم دارم بهت نزدیکتر میشم آرومه آروم و تو با من یکی میشی آرومه آروم شاید وقتی دیگر...
-
لویال به او
سهشنبه 27 بهمنماه سال 1388 12:02
پرم از شعرایی که باید برات بگم اما اینجا شاید جاش نیست نگه داشتم وقتی دیدمت همه رو تو چشات نگاه کنم و بخونم البته اگه اونجا چیزی یادم مونده باشه وای چقدر کار دارم وقتی که دیدمت کمکم می کنه یعنی ؟ یه گل میشه بهم بدی ؟ میخوام پرپرش کنم دوسم داره ...دوسم نداره.... دوس دارم ببینم آخرشو بازم ددپ
-
لویال... حتی در کار
سهشنبه 20 بهمنماه سال 1388 15:06
امروز یه سری قولا بهش دادم از همون لحظه هم رفتم دنبالش می دونم که سر همه قولام بهش بودم و هستم اما کسی می دونه که چطور میشه به یکی رسید وقتی همه چیز داره دست به دست هم میده که اونو از تو بگیره؟ اونم یه قولی داد که دیگه هیچ ترسی برای تلاش کردن نمونده اینجا همیشه میام واسش می نویسم اما دوس دارم خبرای خوش باشه واسش فعلا...
-
لویالتی در عشق
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1388 17:11
هر روز آرامش من داره یشتر میشه و اون ترسی که داشتم کمتر و کمتر... الان دیگه می تونم واسه داشتنت از خودمم حتی مایه بذارم الان می تونم منم صاحب رویابشم و الان می تونم به این فکر کنم که واقعا هستم حتی اگه نفس هم نکشم بازم هستم چون داری منو به بودن دعوت می کنی ممنون چون به من چیزی دادی که هر چی بیشتر میشه منم زنده تر میشم...
-
روزگارت باشد شیرین. شاد باش..... دست کم یک شب تو هم فرهاد باش
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1388 11:31
این همه حرف بهش گفتم می دونی تنها حرفش چی بود ؟ این که حالا چرا نمیای ؟ یه کمی انتظار داشتم درکم کنه که من می خوام اگه میام جوری باشه که نه خاطره ای باشه نه حسرتی می خوام واقعا باشم من خیلی نزدیکم خیلی اما چرا منو نمی بینه ؟
-
اگه بگی دیوونه ای حقمه. اما لویال هستم
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1388 08:30
چیزی به نام غم دیگه توی من وجود نداره اما تردید چرا ازعشقم مطئنم هیچ وقت این همه مطمئن نبودم بهش ایمان دارم و می دونم که عین خوشبختیه هیچ کس مس اون شبیه من نیست علاقه هامون. اخلاقامون . سلیقه هامون حتی رویاهامون عین همه جوری که هنوز نشده که بعد از این همه سال و این همه اتفاق مختلف که هر کدومش می تونست یه زندگی رو خراب...
-
I wanna date you
شنبه 17 بهمنماه سال 1388 09:52
چی بگم که این روزا داری چی باهام می کنی آخه چرا من ؟؟؟؟ مگه چیکار کردم ؟؟؟ غیر از این بود که هر کاری دوس داشتی کردم؟ آخه این انصافه ؟؟ چرا اینقد آرومم می کنی که دیوونه شم بخوام بپرم تو بغلت ؟؟
-
پرستیدنی
شنبه 17 بهمنماه سال 1388 09:08
می خوام امروز یه کم از عشقی که تو دلم هست بگم همون که باعث شده اینجا بنویسم شاید برای اونایی که میان نوشته هامو می خونن شایدم به در گفتم دیوار بشنوه عشق من یه عشق کاملا یه طرفه است کسی که دوسش دارم عاشق یه نفر دیگه است با اون حرف می زنهُ با اون میره بیرون و حتی با اون سوپ می خوره سهم منم از این ها فقط تعریف سوپ خوردن...
-
Satisfaction
شنبه 17 بهمنماه سال 1388 08:38
فقط می تونم بگم ممنون خیلی آرومم کردی بذار منم این جمله رو بهت گم حالا میفهمم ارضاشدن چه حس خوبیه اینا رو می خواستم پنج شنبه بگم اما واقعا نا نداشتم راستش تو خماری بودم، دلم نمیومد خرابش کنم مثل همیشه کلی حرف دارم که بهت بزنم انگار نه انگار که دیشب این همه حرف زدیم هیچ کس نمی تونه منو مس تو ارضا کنه دوس داشتم یه بارم...
-
تا حالا واست کلاس نذاشتم
پنجشنبه 15 بهمنماه سال 1388 13:08
بیا ما هم بالاخره یه خاطرخواه پیدا کردیم که عکسشو بده به ما ببین خودش خواست بده هاااا باز نگی که خیانت کردی من فقط دنبال عکس الی (ما نه که صمیمی هستیم با تیلور) بودم حالا فردا که وبلاگ الی رو لینک کردم میای شروع می کنی به خواستن ازمن که بهش بگم تو رو هم لینک کنه راستی یه شعر هم گفتم : به فرشته ها گفتم زیبا ترین ها را...
-
لویالتی در نازکشی
پنجشنبه 15 بهمنماه سال 1388 12:19
ما دو تا چه جالبیم همیشه یک در میون حالمون بد میشه و اون یکی کمکش می کنه یه بار من نیاز دارم باهام حرف بزنی یه بارم تو نیاز داری که من باهات حرف بزنم نشد که دوتاییمون هر دو خوب باشیم و یه بار محض رضای خدا خوشی بزنه زیر دلمون راستی ؟ فکر می کنی اگه دوتایی ناراحت باشیم کی بیشتر خوش به حالش میشه ؟ تا حالا شده وقتی...