پرستیدنی

یادداشت های من

پرستیدنی

یادداشت های من

د.د.پ

شعر های تو متولد می شوند


و شعرهای من در آرزوی خوانده شدن می میرند.


زیبای من. هر شب در خلوت تنهایی ام تو را جشن می گیرم

شاید که این بار بدون دعوت خلوتم را بهم بزنی


و من برای ویران شدن خلوتم

انتظار می کشم



پ. ن.

این بار واقعا د.د.پ

لویالتی کامل

بالاخره بعد از کلی صبر اوکی شد که بتونیم توی خونشون با هم تنها باشیم


بیرون همو دیدیم نزدیک خونشون

سوار شدم و حرکتکردیم

بعد از طی مراحل امنیتی خیلی آروم و آهسته رفتیم تو


مستقیم رفتیم توی اتاق خوابش

طبق معمول تخت به این خوبی رو ول کردیم و روی زمین دراز کشیدیم


هیچ عجله ای نداشتیم

خیلی آروم مشغول شدیم


تازه گرم شده بودیم که صدای در اومد

پرسیدم مگه مسافرت نیستن؟


رفت اونجا و باباشو صدا زد

از قیافه درهم و عصبانیش جلوی خونوادش میشد فهمید که یه خبری توی اتاقش هست


باباش اولین جایی که اومد تو اتاق اون بود

من واستاده بودم و نگاش می کردم

حتی سرمو هم ننداختم پایین


یه نگاه خیلی تندی بهم کرد و از اتاق رفت بیرون

پشت سرش خودش اومد تو

بهش گفتم فقط پیراهنمو بده بپوشم (البته همون جا جلوم روی زمین افتاده بود )


هیچی بهش نگفتم . حتی نگاشم نکردم

همین که پوشیدم راه افتادم سمت در اتاقش که برم


دیدم همه خانوادش اومدن دم در اتاق ایستادن

نتوستم برم بیرون

باباش اومد جلو

گفتم همش تقصیر منه اگه هر چی هم هست من جواب میدم

اومد جلو خیلی آروم دو تا زد تو گوشم

گفت قبلش اینجا رو بین بعدش برو


در کمد رو کامل باز کرد 

بین اون همه لباسای زنانه پشت در کمدش یه کت شلوار مردانه خیلی شیک بود

یه دفعه همشون داد زدن

سورپریززززززززززززززززززززززززززززززززززززززز


من همینجور مات مونده بودم

بقیه هم از بالا اومدن

یه اهنگ داداشش تو سیستم گذاشت و شروع کردن به رقصیدن

منم می خواستن به رقص بگیرن اما هنوز گیج بودم


بهش نگاه کردم به دیوار یه گوشه تکیه داده بود و هیچی نمی گفت

رفتم یه کلاه از تو کمدش برداشتم و گذاشتم رو سرش که بخندونمش

فقط نگام کرد


باباش به همه گفت خیلی خوب دیگه برین تموم شد

منم خداحافظی کردم از همه و حسابی هم عذرخواهی


آخرین نفر به خودش که رسیدم

می خواستم ببوسمش اما فقط دست دادم باهاش

نگاه کرد. پشت نگاهش خوشحال بود

این چند سال نگاهاشو خوب شناختم


و رفتم بیرون

مثل همیشه تا خیابون فرشته رو پیاده اومدم با یه کت شلوار تو دستم


پ. ن

همین باعث شده که از امروز یه نفر دیگه باشم

مطمئنم اونم بر خلاف رفتارش

همینو می خواد




چایلد

به یاد حرفهایی که هیچ وقت نزدیم

به یاد نوشته هایی که هرگز نخواندی

و به یاد کودکی هایی که با هم نداشتیم

دوستت دارم



پ . ن. 

اوین باری که منو خواست به دوستش معرفی کرد

مونده بود چی گه. گفت دوست دوران بچگیمه

اونقدر با این جملش حال کردم که اگه حتی میگفت این عشقمه اون همه حال نمی کردم


اپولوجی

من اینجا

در حضور همه کسایی که به وبلاگم سر می زنن همیشه

به وبلاگم اومدن و دیگه نمیان

وبعدها به وبلاگم خواهند اومد


و همه کسایی که هیچ وقت به وبلاگ من نخواهند اومد


از تو عذرخواهی می کنم


و امیدوارم که روزی منو ببخشی


(برخی تو) 


صبح که میومدم

هنوز هوا نم بارون دیشبی رو داشت. نمی دوم با این همه آسفالت کشی که شهرداری محترم انجام میده من همیشه عادت دارم از همون یه تیکه خاکی برم. شایددوسدارم ازم کفشام گلی بشه


توی راه طبق معمول گوشیمو روشن کردمو و منتظر موندم بعد این سه روز لابد کلی اس ام اس میاد

اما دریغ از یکی. فقط همون شهرداری محترم یه اس ام اس زه بود که همایش برای بحران ازدواج


بعدم که والپیپر گوشیمو عوض کردم و عکسشو گذاشتم

فکر کنم اگه بفهمه حسابی دعوام کنه



دلتنگ یکی هستم که هست اما میخواد جوری فکر کنم که انگار نیست

اما اون هست و منم هستم

دائم با خودم این جمله رو میگم که همین که هست


عصر که میرم

بازم خوشحالم. حتی اگه امروز روز بدی باشه. حتی اگه خسته باشم . اما خیلی خوشحالم. همش فکر می کنم نکنه چیزخور شده باشم. چند شب پیش تو بچه ها بحث سر همین بود کهکی خورده یا نخورده. باور نمی کردن که من تا حالا نخورده باشم. آخه حس بعدشو کامل براشون گفتم. آخرشم برای اینکه دهنوشونو ببندم گفتم خیلی چیزا رو امتحان نکردم اما حس بعدشو کاملا می فهمم.


چه خوب باشم چه بد. امروز روز توئه. پس هستیم


پ.ن.

این روزها به سادگی می شکنی

هر چه شکننده تر باشی

محکم تر نگهت می دارم.