پرستیدنی

یادداشت های من

پرستیدنی

یادداشت های من

اپولوجی

من اینجا

در حضور همه کسایی که به وبلاگم سر می زنن همیشه

به وبلاگم اومدن و دیگه نمیان

وبعدها به وبلاگم خواهند اومد


و همه کسایی که هیچ وقت به وبلاگ من نخواهند اومد


از تو عذرخواهی می کنم


و امیدوارم که روزی منو ببخشی


(برخی تو) 


صبح که میومدم

هنوز هوا نم بارون دیشبی رو داشت. نمی دوم با این همه آسفالت کشی که شهرداری محترم انجام میده من همیشه عادت دارم از همون یه تیکه خاکی برم. شایددوسدارم ازم کفشام گلی بشه


توی راه طبق معمول گوشیمو روشن کردمو و منتظر موندم بعد این سه روز لابد کلی اس ام اس میاد

اما دریغ از یکی. فقط همون شهرداری محترم یه اس ام اس زه بود که همایش برای بحران ازدواج


بعدم که والپیپر گوشیمو عوض کردم و عکسشو گذاشتم

فکر کنم اگه بفهمه حسابی دعوام کنه



دلتنگ یکی هستم که هست اما میخواد جوری فکر کنم که انگار نیست

اما اون هست و منم هستم

دائم با خودم این جمله رو میگم که همین که هست


عصر که میرم

بازم خوشحالم. حتی اگه امروز روز بدی باشه. حتی اگه خسته باشم . اما خیلی خوشحالم. همش فکر می کنم نکنه چیزخور شده باشم. چند شب پیش تو بچه ها بحث سر همین بود کهکی خورده یا نخورده. باور نمی کردن که من تا حالا نخورده باشم. آخه حس بعدشو کامل براشون گفتم. آخرشم برای اینکه دهنوشونو ببندم گفتم خیلی چیزا رو امتحان نکردم اما حس بعدشو کاملا می فهمم.


چه خوب باشم چه بد. امروز روز توئه. پس هستیم


پ.ن.

این روزها به سادگی می شکنی

هر چه شکننده تر باشی

محکم تر نگهت می دارم.


لویال همیشگی

با هم باشیم یا نه

این وبلاگ هست تا وقتی که من هستم و تو هستی



لبخند تو

همان عیدی است که

همیشه منتظر گرفتنش بودم


لبخند تو

کامل کننده رویای خوشبختی است


و لب های تو

همان شاهراه صورتی رنگی است

که ا خندیدنت

هر روز در آن غرق می شوم


کاش هیچ کسی برای نجات من اینجا نیاید.


پ. ن : دلم برای دست پختت لک زده



پایان یک وفاداری غریبانه

دیشب...


رفت


اونم درست وقتی که همه چی داشت درست میشد


نمی دونم دیگه این وبلاگ رو ببندم یا ادامه بدم



امشب... لویال بودم

معمولا رپ و متال کمتر گوش میدم

دیشب تاصبح همینجور که مقاله می نوشتم

همه آهنگای شهیار قنبری و دور کردم

اما این آهنگ حس قشنگی بهم داد

تا اخرش فقط گوش دادم و چیزی ننوشتم

اون شب تاصبح واسه من بودی

امیدوارم خوشت بیاد ازاین...


امشب چشمان دخترک جوانی که لبخند شهو الود مردی را پذیرفت تا صبح بیدار است

امشب مردی که بر دستان رءیس بوسه زد تا صبح بیدار است
امشب جوانی که عشق اول را تجربه نمود تا صبح بیدار است
امشب کودکی که طعم تلخ شلنگ معلم را چشید تا صبح بیدار است
امشب جوانکی که از فقر لبخند تلخی به دوستش تحویل داد تا صبح بیدار است
امشب مادر کودکی که تازه به دنیا امده تا صبح بیدار است
امشب پدری که به فرزندش گفت: ندارم. تا صبح بیدار است
امشب مادر زحمت کشی که به او گفته شد کلفت تا صبح بیدار است
امشب چشمان کودکی که طعم دعوای طلاق را چشید تا صبح بیدار است
امشب مردی که به او گفته شد بی سواد تا صبح بیدار است
امشب جوانی که اولین حقوقش را گرفت تا صبح بیدار است
امشب کودک با اولین اسباب بازیش تا صبح بیدار است
امشب دل خون جوانی که شکست خورده تا صبح میبارد...
امشب چشمان گریان نویسنده تا صبح نمیخوابد...
امشب فیلتر نویسنده خاموش نمیشود...
امشب هرگز نمی خوابد.................