پرستیدنی

یادداشت های من

پرستیدنی

یادداشت های من

گفتی بمان! می خواستم ، اما نمی شد!

شرایط زیر رو تصور کن


یکی که خیلی تو رو می خواسته و همیشه بهش بی محلی میکردی

زنگ می زنه کلی بد و بیراه که فلان فلان شده

تو من و نخواستی و منم الان رفتم با فلانی دیگه هم اسمتو نمیارم


یک ساعت بعد

کسی که خیلی دوسش داری و واسش تا حالا همه کار کردی (دیبا رو میگم)

بیاد و بهت گه که من نمی خوام باهات حتی یک کلمه دیگه حرف بزنم

(دلیلشو نمی دونم اما مهم اینه که دیگه نیستش)

و حتی اگه منو دیدی باید و باید روتو اون طرف کنی


یک ساعت بعد

توی کارت به بزرگترین مشکلی که توی این سه سال داشتی بر بخوری و یک اولتیماتوم بزرگ از طرف بالا داشته باشی (تا اینجاشو من کاملا بی تقصیرم)


یک ساعت بعد

حالا با این روحیه بالا و تمرکز عالی !!!!!! میری مسابقات شطرنج دانشگاه و مسابقه میدی

و اتفاقا اول هم میشی اینجا چه خبره ؟؟؟؟


نتیجه اخلاقی : شکست سرآغاز پیروزی هستش (اما نه اینقد زود)


پ. ن.: به دلیل همزمانی تمرینات با کلاس هایی که تدریس می کنم از ماهدیگه

تمرینات شرکت نمی کنم

تازه مسابقاتش هم توی تبریزه که با هم نمی تونم برم

درضمن هر ۶ تا مسابقمو بردم (این خبر خوشی بود که گفتم می خوام بدم)


----------

گفتی بمان! می خواستم ، اما نمی شد!
گفتی بخوان! بغض گلویم وا نمی شد!


گفتم که می ترسم من از ، سِحر نگاهت

گفتی نترس ای خوب من ، اما نمی شد!


می خواستم ناگفته هایم را بگویم

یا بغض می آمد سراغم یا نمی شد!


گفتی که تا فردا خداحافظ ، ولی آه

آن شب نمی دانم چرا فردا نمی شد ...


نظرات 3 + ارسال نظر
شقایق پنج‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:59 ق.ظ

فکر می کنم ناخوداگاهت قشنگتر از منطقت کنار اومده. چرت گفتم.

اره خوب
چون من با ناخوداگاهم زندگی می کنم
نه منطقم

pariya پنج‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:04 ب.ظ http://www.friendp.blogfa.com


__000000___00000
_00000000_0000000
_0000000000000000
__00000000000000
____00000000000
من آپم بدوو00000
_________0
________*__000000___00000
_______*__00000000_0000000
______*___0000000000000000
______*____00000000000000
من آپم بدوو*____00000000000
________*_______00000
_________*من آپم بدوو
_000000___00000___*
00000000_0000000___*
0000000000000000____*
_00000000000000_____*
___00000000000_____*
______00000_______*
من آپم بدوو________*
________*__000000___00000
_______*__00000000_0000000
______*___0000000000000000
______*____00000000000000
______*______00000000000
_______*_من آپم بدوو00000
________*_________0
_نمیخوای بیای؟* _____*
_________*_______*

مهشید جمعه 27 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:32 ب.ظ

برای کسایی که رفتن مرثیه کردن فقط به معنای عذاب دادن خود آدمه! به نظر من البته.
ایشا.. با همین تمرکز عالی که دارید از پس حل اون مشکل کاری هم برمیاد :)

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد