پرستیدنی

یادداشت های من

پرستیدنی

یادداشت های من

میخوام تو این سکوت تلخ صداتو از یاد ببرم

کلی زور زدیم تا به عنوان یه پروژه عملی به یه غیر ایرانی یه ساختار فارسی رو یاد بدم

مورد پروژه هم یه دختر کره ای بود که اومده بود اینجا ارشدشو بگیره


منم بعد کلی سر و کله زدن بالاخره تونستم بهش یاد بدم و بردمش اتاق استادم


با خوشحالی گفتم که دیدین روش من جواب داد


اتفاقا استاد دیگمونم اونجا بود و مشتاق که روش ابداعی من کار کرده یا نه

سوال اول رو که پرسید دختره جواب داد

فکر کنم عرش رو طی کردم از خوشحالی

سوال دومی رو که پرسید دختره گفت :


- بلد نیستوم


من همینجور مارس موندم

حالا استاد ما هم مشهدی نیستش پرسید چی ؟

من که فقط دنبال یه سوراخ می گشتم که از اونجا برم

گفتش که این چرا مشهدی شده

گفتم که اینو از کی یاد گرفتی

گفت : خودت

- من کی اینو گفتم؟

- همیشه به همه اینجوری میگی (البته به انگلیسی بود این مکالمه)

اونجا دیگه هیچی برای گفتن نداشتم جز اینکه به استادم گفتم این دیگه یه مورد سوخته است


حالا باید یه غیر ایرانی دیگه رو پیدا کنم که روش کار کنم


نتیجه اینکه باید توی استفاده از لهجم تجدید نظر کنم


پ. ن.

اینجوری نگین یکی از بچه ها که دانشجوش کاملا لهجه کرمانی گرفته بود همه رو از خنده روده بر کرد


اینم ترانه امروز که فکر کنم به احساسات الانت بیاد




یه پنجره با یه قفس،

یه حنجره بی هم نفس

سهم من از بودن تو،

یه خاطره ست همین و بس


تو این مثلث غریب

ستاره ها رو خط زدم

دارم به آخر میرسم

از اونور شب اومدم


یه شب که مثل مرثیه

خیمه زده رو باورم

میخوام تو این سکوت تلخ

صداتو از یاد ببرم


بذار که کوله بارمو

رو شونه ی شب بذارم

باید که از اینجا برم

فرصت موندن ندارم


داغ ترانه تو نگام

شوق رسیدن تو تنم

تو حجم سرد این قفس

منتظر پر زدنم


من از تبار غربتم

از آرزوهای محال

قصه ی ما تموم شده

با یه علامت سوال؟


نظرات 5 + ارسال نظر
khastgah پنج‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:09 ب.ظ

خیلی جالب بود
فکرش رو بکن
آخه
کلی شرمنده شدی حتما
بامزه بود

مرسی
آره حسابی شرمنده شدم
اما تجربه با مزه ای بود

صفورا شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:08 ب.ظ http://www.lahzehayeshaeraneh.blogsky.com

سلام عزیزم پروژه ی عملیت خیلی خنده دار بود اما این ترانه ای که نوشتی زیاد جالب نبود این همه ترانه های قشنگ داره شادمهر بعده اون قضیه ی خنده دار بعید بود ترانه ی غمگین بنویسی

ممنون
قضیه ترانه ها از نوشته هام جداس
اما چشم
ترانه های سفیدهم انتخاب می کنم

مهشید شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 05:13 ب.ظ

آره فک کنم یه مورد دیگه پیدا کنید بهتر باشه... اون بیچاره رو هم بفرستید کشور خودش بگید بیخیال یاد گرفتن زبان فارسی شه بهتره براش :دی

فکر کنم اگه یه ذره شوق توی یاد گرفتن فارسی داشت
کور شد همونجا
اما کلا من دست بردار نیستم
به من باشه به کل دنیا می خوام یاد بدم

pariya شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:06 ب.ظ http://www.friendp.blogfa.com

harf nadare

چی حرف نداره ؟
فارسی یاد دادن من یا این ترانه شادمهر؟

غزلک چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:35 ب.ظ

خیلی با حال بود این خاطره ات!!

حالا خوبه به استادت نگفته: مودونوم، نمیگوم!!!:))))))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد