بیا دستات چه ارومه
اگه حتی نمی مونه
بیا دستامو گرمش کن
اگه سرده زمستونه
خزونم رنگ پاییزم
ولی چشمام پر از حرفه
شدم نقاشی یک شب
که تا سینه پر از برفه
دارم گم میشم از جونم
بیا آغوشتو وا کن
درسته آخرش میگی
برو با عشق من تا کن
و من تنها شدم یک شب
غروب سرد بارونی
شبیه مرد آواره
و با حس یه زندونی
چه شعر قشنگی
دلم واسه وبلاگ گردی و تجدید خاطرات تنگ شده بود
خیلی خوشگل بود